میرزا محمدباقر صامت بروجردی، متخلص به «صامت» (۱۲۲۶-۱۲۹۴ شمسی) ترجیعبندی دارد که مصراعی از آن ضربالمثل شده است. صامت بروجردی سروده است:
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو
(کلیات دوازده جلدی دیوان صامت، چ اسلامیه، ص٣۴٩)
مولوی نیز در دفتر اول مثنوی گفته است: «هیچ گندم کاری و جو بر دهد؟» (مثنوی به تصحیح توفیق سبحانی، ص۶٩) و در جای دیگر میگوید: «هرچند خداوند رحیم است و کریم، گندم ندهد بار چو جو میکاری». افرادی دیگر نیز به انحاء مختلف این پیام را منتقل کردهاند. (ر.ک: نفثة المصدور به تصحیح یزدگردی صص١٧٣-١٧۵) عنصرالمعالی نیز در قابوسنامه میگوید: «نشاید که از گندم جو روید و از جو گندم، و اندرین معنی مرا دو بیت است…».
این مضمون در روایات اهلالبیت علیهمالسلام هست و امثال صامت بروجردی و مولوی ممکن است با ملاحظه این روایات، این مضمون را به قالب شعر درآوردهاند. در حدیث است:
منْ یَزْرَعْ خیراً یَحْصُدْ غِبطةً و منْ یَزْرَعْ شَرّاً یَحصُد ندامَةً، لِکُلِّ زارعٍ ما زَرَعَ (بحارالانوار، ج٧۵، ص ۳۷۳)
از جمله روایاتی که این مضمون را میرساند روایتی است در نهجالفصاحة، ص۶١۶ که میفرمایند: كما لایُجتَنى من الشَّوْک العِنَبُ كذلك لاينزل الفجّار منازل الأبرار. صالح بن عبدالقدوس از همین حدیث بهره برده و میگوید: اذا وَتَرتَ امرءاً فاحذَر عَداوته، مَن یَزرَعِ الشَّوکَ لایَحصِدْ به عِنَباً.
امروزه تعبیر «گندم از گندم بروید جو ز جو» در محاورات و اوساط علمی کاربرد دارد. از این مثَل برای بیان مناسبت میان سلسله علل و معلولات و ارتباط میان اصول و فروع آن استفاده میشود.
همچنین در مباحث اخلاقی و بیان ضرورت اصلاح ریشهای مشکلات به کار میرود. استفاده دیگر این است که هر کس هرچه از خوب یا بد کند، همان را بیند.
درس دیگر این مثَل این است که برای دریافت هر فیضی، به سراغ باب و درگاه و واسطه مناسب آن فیض باید رفت و گرنه انسان به مقصود نمیرسد.
در تخمیس مثنوی عالم ربانی مرحوم حاج محمدکریم کرمانی رفع الله شأنه نیز در محاکمه حکماء و متکلمان در مستبد شدن به آراء خود در معرفت حقتعالی چنین آمده است:
«پس ز ظلمانی مشو طالب تو ضو
طالب ضوئی ز خور طالب بشو
هرچه میخواهی سوی بابش برو
گندم از گندم نماید جو ز جو
فهم ضد از ضد آن طالب مشو»
مرحوم آقای کرمانی اعلی الله مقامه در ادامه سرودهاند:
«یعرف الاشیاء من اضدادها
حدها لا نفسها حاشا لها».
به هر روی این مضمون، بیان نظام حکیمانه الهی است و حکمتی است که در سراسر هستی جاری است. آنچه در این یادداشت به آن اشاره میکنیم، روایت و حکایتی است که در نگاه اول مخالف این مضمون به نظر میآید؛ اما قطعاً محملهایی دارد.
عالم ربانی مرحوم حاج میرزا محمدباقر شریف طباطبائی اشاد الله شأنه مصنف و مؤلف گرانسنگ کتاب کفایةالمسائل هستند. این کتاب مورد توجه برخی از علماء نیز قرار گرفته و به آن ارجاع دادهاند(ر.ک: دهرساله، رضا استادی، رساله دهم، پاورقی86). ایشان در مجلد دوم این کتاب در بخش ربا و احکام متعلقه به آن به موضوعی درباره گندم و جو اشاره کردهاند. متن کاملِ مسئله چنین است:
«مسئله: هر جنس مکيل و موزونى را به غير جنس خود معامله کنند خلاصى از ربا حاصل مىشود و زيادتى و کمى موجب ربا نمىشود مثل آنکه طلا را به نقره بفروشند و مس را به طلا و نقره بفروشند و همچنين ساير اجناس مکيله و موزونه را به غير جنس خود بفروشند مگر گندم و جو که در حکم ربا از يک جنسند و در بعضى از بلاد جو را زراعت مىکنند و گندم مىرويد. چنانکه در احاديث وارد شده و خلافى در آن نيست.»
فراز آخر این مسئله، مورد توجه ماست.
مرحوم آقای شریف طباطبائی نفعنا الله بعلومه میفرمایند طبق روایات، گندم و جو در حکم ربا از یک جنس هستند. از جمله روایاتی که دلالت بر این مسئله دارد، صحیحه هشام بن سالم از حضرت صادق علیهالسلام است (وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ط آلالبیت، ج١٨، ص١٣٧، ابواب الربا، باب٨، ح١).
درباره جمله کتاب کفایه (در بعضى از بلاد جو را زراعت مىکنند و گندم مىرويد) باید گفت که برخی به نمونههایی اشاره کردهاند که در رتبه حیوانات و نباتات اینگونه تحولات دیده میشود و گاهی جنسی به جنس دیگر تبدیل میشود. اما آیا این نمونهها، استثناهای قاعده «گندم از گندم بروید جو ز جو» است؟
پاسخ میدهیم قواعد حکمت استثنابردار نیست. ازاینرو این نمونههای اندک قطعاً علتهای طبیعی دارد. مثلاً ممکن است قبلاً در آن زمین گندم کاشتهاند و هنوز بذرهای آن هست. پس از کاشتن جو، بار اول جو میروید و سپس گندم رشد میکند و مرتبه سوم نیز گندم یا گونهای از جهشهای گیاهی صورت گرفته است. علتهای طبیعی دیگری نیز محتمل است که دستاندرکار بوده و این پدیده را رقم میزند.
میتوان از این بُعد هم نگاه کرد که این استثناها، اشاره به این است که نمیتوان بر خدا حکم کرد و خدا را محدود به قوانین هستی نمود. (https://s4.uupload.ir/files/%DA%AF%D9%86%D8%AF%D9%85_%D8%A7%D8%B2_%D8%AC%D9%88_w99x.jpg) اگرچه خود، این نظام حکیمانه را مطابق حکمت خود قرار داده است اما بدان معنا نیست که محکوم این قرارداد شده باشد. اگرچه، همانگونه که اشاره شد، با دیدن اینگونه پدیدهها نمیتوان به نقض قانون «گندم از گندم بروید…» با ضرس قاطع حکم کرد.
شاید محمل دیگری هم برای این تناقضِ ظاهری باشد، و آن اینکه طبق برخی از روایات، اصل گندم و جو در حقیقت و واقع یکی است، نه فقط در بحث ربا. چناکه مرحوم صدوق رضوان الله علیه در علل الشرائع، ج٢، ص۵٧۴ نقل میکند: انَّ عَلِیّ بْنَ ابِيطَالِبٍ ع سُئِلَ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ الشَّعِيرَ؟ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَى أَمَرَ آدَمَ علیهالسلام أَنِ ازْرَعْ مِمَّا اخْتَرْتَ لِنَفْسِک، وَ جَاءَهُ جَبْرَئِيلُ بِقَبْضَةٍ مِنَ الْحِنْطَةِ، فَقَبَضَ آدَمُ عَلَى قَبْضَةٍ وَ قَبَضَتْ حَوَّاءُ عَلَى أُخْرَى. فَقَالَ آدَمُ لِحَوَّاءَ: لَاتَزْرَعِی أَنْتِ، فَلَمْتَقْبَلْ أَمْرَ آدَمَ. فَكُلُّ مَا زَرَعَ آدَمُ جَاءَ حِنْطَةً وَ كُلُّ مَا زَرَعَتْ حَوَّاءُ جَاءَ شَعِيراً.
مرحوم بحرانی در الحدائق الناضرة (چ انتشارات اسلامی) ج١٩، ص٢٣۴ در این باره میگوید:
«و لا ريب أن الحنطة و الشعير في غير باب الربا جنسان، كما في باب الزكاة و فيما لو حلف أو نذر أن لايأكل الحنطة، فإنه لايحنث بأكل الشعير و نحو ذلك، و لاختلاف مفهومها لغة و عرفا، و بين الاخبار المذكورة الدالة على وقوع الربا فيهما بمعاوضة أحدهما بالاخر، و ظاهر شيخنا الشهيد الثاني في المسالك تخصيص القاعدة المذكورة بالأخبار، بمعنى أنهما جنسان لاختلاف مفهومهما لغة و عرفا، إلا في الربا للأخبار المتقدمة فإنهما فيه من جنس واحد، و أنت خبير بأن ظاهر جملة من الاخبار المتقدمة أنهما جنس واحد مطلقا، لا بخصوص الربا، و أنه انما وقع الربا فيهما من هذه الحيثية الثابتة لهما مطلقاً، كما يفسره حديث الصدوق المذكور، لا أن اتحادهما مخصوص بالربا…».
حال طبق این دسته از روایات اگر از جو گندم بروید یا بالعکس، نقض قاعده کلی خلقت لازم نمیآید. زیرا ممکن است در بعضی از زمینها برای نشاندادنِ یکیبودنِ گندم و جو چنین اتفاقاتی رخ داده باشد.
از همین جهت است که عالم ربانی مرحوم آقای کرمانی در کتاب مبارک «الجامع لاحکام الشرایع» علت انقلابِ جو به گندم را جنسِ واحد بودن این دو میدانند. ایشان میفرمایند:
«البر بالسویق مِثلاً بمثل و الحنطة بالدقیق مثلا بمثل و الشعیر بالحنطة مثلاً بمثل لانهما من جنس واحد و لذا قد ینقلب الشعیر الی الحنطة فی بعض البلاد اذا زرع.»
محمل دیگری نیز میتوان مطرح کرد که: مثَلِ «گندم از گندم بروید جو ز جو»، محض تمثیل است و «المثَل لایُسئَل عنه» (امثال و حكم دهخدا ک، ج١، ص٢٧٠)، در مَثَل مناقشه و بحثی نیست و اینکه در اشعار و عبارات چنین مثَلی زده شده، برای تقریب ذهن به مطلب اصلی است، نه اینکه خصوص این مثَل مراد باشد، و در مثَل مناقشه نیست.
و در عبارات، مثلهای مختلفی از جهت تقریب ذهن برای این مطلب آورده شده. مثلاً سعدی در بوستان میگوید:
اگر بد کنی چشم نیکی مدار
که هرگز نیارد گز انگور بار
نپندارم ای در خزان کشته جو
که گندم ستانی به وقت درو
درخت زقوم ار به جان پروری
مپندار هرگز کز او بر خوری
رطب ناورد چوب خرزهره بار
چو تخم افکنی، بر همان چشم دار
(برای ملاحظه مثَلهای مختلف از این مضمون به امثال و حكم دهخدا، ج١، صص١۵٨-١۶٠مراجعه شود.)
عالم ربانی مرحوم حاج محمدکریم کرمانی در یکی از حاشیههای خود بر کتاب فصلالخطاب حکایتی را از این قضیه (نقض گندم از گندم بروید… در ظاهرِ امر) یادداشت کردهاند. با نقل این حکایت، این یادداشت را به پایان میبریم:
«سمعت من ثقة من اهل درجزين من همدان ان هناک قرية يزرعون فيه الشعير الخالص فينبت حنطة مخلوطة بالشعير فان زرع ثانياً و ثالثاً و رابعاً ذلک الحاصل صار كلّه حنطة خالصة.»
حاصل فرمایش ایشان این است که از شخص ثقهای از اهل درگزین همدان شنیدم در آنجا روستایی است که جُوِ خالص میکارند اما گندمِ مخلوط با شعیر میروید و تا چهار بار جو با گندم مخلوط است و بعد از آن دیگر همه محصول گندم میشود.
ذوالقعده 1442