شیخیه ضد نصیریه

محقق محترم دکتر حسن انصاری عضو هيئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرينستون، مدرسه مطالعات تاریخی است. طبق نوشته‌های خود ایشان مدتی است در مکتب و اندیشه شیخیه مطالعاتی دارند و حتی مخاطبان خود را به نگارش کتابی مستقل درباره عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی وعده داده‌اند.

ایشان سلسله نوشتارهایی درباره میراث نصیریه ارائه کرده بودند که تا زمان نگارش این وجیزه دو بخش آن منتشر شده است. نخست متنی با نام «سرنوشت یک متن از نصيريه تا بهائيت» و متنی با عنوان «شیخیه میراث‌دار نصیریه».

از نقل نوشتار ایشان در این وجیزه بی نیازیم و فقط چند نکته را متذکر می شویم.

به نظر می رسد بن مایه نوشته های جناب آقای انصاری در ارتباط دادن شیخیه با نصیریه اشتراکات در بعضی تعبیرات و بعضی روایات است. برای نمونه در هر دو متن مذکور بر استفاده شیخیه از بعضی تعبیرات و روایات تمرکز شده است؛ تعبیراتی همچون «الأنزعیة» یا روایت و تعبیر «الأکوان الستة.»

جناب محقق محترم آقای انصاری و اضراب ایشان اگر در عرصه‌ای فکری همچون مبحثی رجالی یا نقد روش و اندیشه ای قلم می زنند از مقام کسی است که دلبسته به پژوهش های تاریخی است و نه هیچ چیز دیگر و این قلم زدن ها البته محترم است چه اینکه حق ایشان است که به سرنوشت علم و نهادهای علمی حساسیت داشته باشند. ولی باید تصریح کرد که این روش اگرچه مزیت هایی دارد و نگاهی بی‌طرفانه به نویسنده موهبت می کند ولی از کمبودهایی رنج می برد. برای نمونه در همین مباحث جناب دکتر انصاری که در ابتدا به آن اشاره شد، در هر دو بخش به اندیشه شیخیه اشاره کرده اند و مشترکات میان شیخیه و نصیریه را برشمرده و اعلام کرده اند «شیخیه میراث‌دار نصیریه است.» این همان ضعف یک‌سویه نظر کردن است و ضعف نگاهِ صِرف تاریخی به قضایا داشتن. و البته طبیعی است؛ چه اینکه این چَشم رمد دیده است و از وراء آن تمام حقیقت آشکار نیست.

مطلبی که از آن غفلت شده این است که باید فریبِ اشتراک در اصطلاحات را نخورد و به دنبال یافتن زیربناها بود. آری؛ ممکن است در فرمایش‌های مرحوم اَحسائی اصطلاحاتی دیده شود که صوفیه یا حکماء یا متکلمین نیز از آن اصطلاحات استفاده کرده‌اند؛ ولی باید بررسید و متوجه شد که زیربنای اندیشه شیخ اَحسائی ، کاملاً جدای از زیربنای صوفیه و وحدت‌وجودی‌ها و فلاسفه است.

آیا جز این است که روبناها میان همه طوایف مسلمین مشترک است؟ پس باید به زیربناها نظر کرد. و آیا جز این است که روبناها میان شیعیان اثنی عشری و صوفیانِ مدعیانِ تشیع مشترک است؟ پس باید زیربنا را به دست آورد. اشتباه نشود؛ نمی‌خواهیم بگوییم ظاهر شریعت ملاک نیست و نعوذ بالله باید از آن چشم پوشید و به باطن چسبید (آنگونه که برخی طوایف صوفیه می‌گویند) بلکه نکته این است که در کلمات و عبارات و اصطلاحات و تعبیرات، باید تأمل کرد و ملاحظه کرد مطابق چه مبانی‌ای استعمال شده است. پس آنانی که بر این باورند که شیخ احسائی با اینکه وحدت وجود را نقد و رد کرده است خود قائل به آن است، باید مبانی مکتب ایشان را به آنان یادآوری کرد که در روبناها نمانند و مبانی را دریابند. و منظور از روبناها استفاده و استعمال بعضی تعابیر و اصطلاحات است.

برای نمونه مؤلف طرائق الوجد (بیروت: مؤسسة الانتشار العربی،2014) که در نوشتاری مستقل این کتاب را نقد کرده‌ایم، در ص۱۲۱ می‌نویسد شیخ احسائی همان کلمات ابن عربی و ملاصدرا و فیض کاشانی را مطرح کرده است؛ اگرچه به عبارتی و اصطلاحی دیگر و تمثیلی متفاوت. و این قضاوت، همان غافل شدن از مبانی فکری شیخ است و چشم دوختن به روبناها.

شیخ اع عباراتی دارند که شرایط استفاده از مکتب و اندیشه خود را بیان می فرمایند که از جمله آنهاست دورشدن از آموزه‌های مکاتب فکری جز مکتب وحی و رهاکردن ذهن و مغز از قید و بند قواعد ساختگیِ نحله‌های فکری و… . در این موضع عین فرمایش آن بزرگوار را نقل می کنیم:

«…بشرط ان يحسن الناظر فيه النظر و الاستماع لما يحصل به الانتفاع و حسن النظر و الاستماع ان ينظر الناظر فيه بمحض فهمه و خالص دليل عقله و لطيف فطرته التي فطر عليها و حسه غير ملتفت الي ما انست به نفسه من المطالب و لا الي قواعد رسخت في ذهنه مما حفظها قبل ان يفتح له باب العلم العياني و البرهان النوراني و لا الي دواع نفسانية من الحياء و الاستنكاف عن التعلم فان العالم انما يكون عالما بالتعلم لان العلم نور يقذفه الله سبحانه في قلب من يشاء و يحب و لايشرق ذلك النور في قلب من لايقبله و هو من يظهر له الحق و يتغافل عنه تسترا من ظهور قصوره و جهله فيستر الحق بثوب اللبس و الشبهة فيكتم الحق و هو يعلم مع انه لايخفي علي المقتصدين لان ثوب اللبس و الايهام لايستر الجهل و العناد عن ذوي الافهام.»

محقق محترم جناب آقای انصاری در موضعی از «منظومه فکری» شیخیه هم نام برده‌اند؛ ولی پایبندی ایشان به این مسئله در نوشتارهای ایشان دیده نمی شود. منظومه فکری به عبارتی، مجموعه ای نظام مند، متشکل از اجزا و عناصر مرتبط و هدفمند، با محوریت هسته مرکزی، در عرصه نظام بینشی، منشی و کنشی است. بنابراین تقطیع یک اندیشه و تمرکز و پررنگ کردن یک اصطلاح یا یک تعبیر صحیح نیست و همچنین ریشه یابی آن اصطلاح در متون پیشین و در نتیجه نسبت دادنِ مستعمِل آن اصطلاح و تعبیر به آن اندیشه پیشین نیز غلط است. این توضیح، به مثابه انکار مباحث زبان شناسی نیست. خیر؛ خدمات محققانی همچون دکتر پاکتچی و امثال ایشان در جای خود محفوظ است ولی عرض می کنیم مثل این است که چون در دعاء شب عرفه و شب‌های جمعه تعبیر «بآهیا شراهیا» آمده است یا دعاء سمات آکنده از الفاظ عبری در جملات عربی است اندیشه انشاء کننده دعاء را اندیشه ای عبرانی بدانیم و او را ـ نعوذبالله ـ میهمان مرده‌ریگِ اندیشه‌های پیشین قلمداد کنیم و حال آنکه استفاده از این گونه تعبیرات در کلام معصومین علیهم السلام و بالتبع علماء و حکماءِ تابعِ این بزرگواران علت های متعدد دارد که بیان آن در این وجیزه نمی‌گنجد.

همچنین این روایات در کتب علامه مجلسی رحمه الله به ویژه کتاب گرانسنگ بحارالأنوار موجود است و اگرچه نیت خیر آن مرحوم جمع‌آوری این گونه روایات بوده است؛ ولی آیا کسی جرئت می کند این عالم شیعه را میراث‌دار نصیریه بداند؟! (یک جهت، استفاده از این روایات است که ممکن است اندیشه‌ای به میراث‌داری متهم شود! و یک جهت نقل این گونه روایات است که در نظر برخی همین هم میراث‌داری است!) چه اینکه اگر کتاب گرانبار این بزرگوار نبود چه بسا این روایات به دست علماء طبقات بعد، و در بحث ما مرحوم شیخ احسائی نمی رسید؛ چنانکه کتاب عتیقی که مرحوم مجلسی در بحارالانوار نقل کرده است (که در سال های اخیر با عنوان المناقب در قم به چاپ رسید) با کتاب انیس السمراء که از منابع شیخیه است، اشتراکاتی دارد (و به تعبیر شیخ مرحوم در حاشیه نسخه ای از عوالم، این همان است: الظاهر أن هذا الكتاب هو كتاب أنيس السمراء وسمير الجلساء.)

و اما استفاده از این گونه روایات، بحث مستقل دیگری است و آن به روش مکتب شیخیه (و هر مکتب دیگری) در مراجعه به اخبار آل محمد علیهم السلام برمی گردد. محقق محترم جناب آقای انصاری درباره استفاده شیخیه از بعضی روایات به طعنه اشاره کرده اند که شیخیه مضامین این‌گونه روایات را بلند می‌دانند. در خاطرم هست در گذشته متنی از ایشان خوانده‌ام که همین تعبیر را با تعبیراتی که به طعنه و تمسخر تنه می زد نواخته بودند که: مضامین بلند دیگر چه صیغه ای است و: در این میان ملاک بلند و غیر بلند چیست. خوشبختانه در آن نوشتار باب گفت‌وگو را باز گذارده و اشاره کرده بودند در این باره باید تحقیق مفصلی کرد و ما هم پرداختن به آن تحقیق مفصل را وا می نهیم به وقت مرهون آن.

با همه این تفاصیل باید به این نکته اشاره کنیم تعبیراتی که شیخیه از آن استفاده کرده اند و گفته می شود در میراث نصیریه موجود است، تعبیراتی است مقتبس از روایات (و فعلاً در پی ماهیت این روایات نیستیم.) هرچه باشد، تعبیرات خصیبی و معانیِ خاصی که نصیریه به بعضی تعبیرات روائی داده‌اند، جزو اصطلاحات مکتب شیخیه نشده است؛ بلکه این تعبیرات روائی است که استعمال می شود و اگر تعبیری در نصیریه باشد که در روایات صحیحه (از منظر شیخیه) نیست، شیخیه استعمال نکرده‌اند.

و نکته مهم دیگر آنکه پس از این بررسی ها درباره الفاظ و تعبیرات و اصطلاحات، شیخیه هرگز به عقاید نصیریه معتقد نیستند. اگر کسی به منظومه فکری شیخ احسائی واقف باشد، قطعاً می داند ایشان و اندیشه ایشان منکر اباحی گری و حلول و الوهیت ائمه علیهم السلام است؛ همان عقایدی که طبق نظر برخی شواهد بی‌شماری در متون نصیری ها دارد و واقف به منظومه فکری جناب شیخ و شاگردان ایشان، قطعاً می داند در نقد نصیری ها بیانات متعدد در مکتب شیخیه وجود دارد. پس به راستی منشأ عنوانِ «شیخیه میراث‌دار نصیریه» را چه باید دانست؟

و چون در مقاله «شیخیه میراث‌دار…» از عالم ربانی مرحوم حاج محمدکریم کرمانی سخن به میان آمده است، برای مخاطبان و خوانندگان فرهیخته به کلامی از این بزرگوار در ردّ نصیریه اشاره می کنیم تا شاهدی دیگر باشد بر ضدیت شیخیه با نصیریه. این بزرگوار در جلد سوم از کتاب ارشادالعوام، این گروه را رد فرموده اند. ابتداءً چنین می نگارند: « و كتاب در مقام قسمت امامت است بد نيست كه في‏الجمله شرحي در مقام حضرت امير علیه السلام و حالت كساني كه نصيري شده‏اند و حضرت امير را خدا مي‏دانند عرض كنم اگرچه از آنچه پيش عرض كردم واضح مي‏شود و لكن عاميانه‏تر عرض كنم شايد به دست يكي از نصيريان افتد و به اين واسطه هدايت يابند.» و پس از آن فصل مستقل مفصلی در رد این گروه ایراد می فرمایند که نقل آن خارج از حوصله این نوشتار است و در پایان می فرمایند: «باري همين‏قدرها هم از براي هدايت آن‏كس كه خدا خواسته باشد كه از نصيريان هدايت فرمايد كافي است. بر ماست دليل و برهان و بر خداست هدايت والسلام.»

20ذوالحجة الحرام1438

20شهریور1396